روی گردن چپ پدرم
که ماهی دارد
خالی هست
و بندری
که با ماهی خال خال کلیه ها ش
کوچه و رودخانه را می رقصد
خالی ام از ساحلی که
می کوبی ام
با موج پیچیده از رادیوی قدیم
توی چهار طاق اجدادی
با صدای دقیق پدرم
روی ملافه ی پرطاووس.
در تعلیق پیژامه ی آبی
و نصف کلیه ای که از پهلو رفته است.
با عینک پدرم
کلاس چیپس و شیمی
در موازنه ی واکنش نمک و چشم دختران
واکنش فیزیکی زنگ آخر
با پسرهای در کوچه ی پشت است.
و پدرم با دست شیمیایی بعد از کلاس
می زند به خال قلیه های بعد از ماهی !
باز گرد!
به قند خون ا م در چای بعد از ظهر
وتعلیق طاووس در بند رخت.
این سگ های بوق این خط اند
این سگ های ویژه
با ناله و توله های سفید ویژه
خط روایت اند
بگیر خط و تا
کره اسب موهای
سرکش ام
بیا تا
یاغی ام
بزنیم به سیم وپاره شود
بوق و سگ و قند خون مادرم
که بستنی های بند ر و پل
را شیرین می کند.
با تو و قند
بیمارستانم
در رگ های بعد از مرفین
گلدانم
اتاق 103 دارم از دسته گل و تهوع
تا سرم بعدی
کله ام را بگیج
ای پوست سرم
بیا
خالی ام
در اتاق ۱۰۳
درود.
فضا و تصویرسازی امروزین این شعر خوب پرداخته شده بود.
کلمات در بار معنایی شان به زیبایی صیقل داده بودید.
و سپاس از دعوتتان.
مانا باشید.
سلام
شعر خوب بود چندانکه چند بار خواندم
بعضی جاها دقت بیشتری می خواست موسیقی بین بندها گاهی معلق می ماند و بریده می شد . در تقطیع ها هم کم دقتی هایی وجود داشت انگار شعر را یکباره بدون ویرایش نوشته باشید
با خلیج۲ به روزم
درود بر شما ....خوب توانسته اید قواعد بازی را بهم بزنید تا محتوا و معنا در قرائتهای مختلف به فضاهای جدیدی برسد . توجه به دقایق غیر قابل پیش بینی شده از ویژگیهای اینگونه شعر بشمار میرود ...چند سال پیش در جشنواره ی جوان بندر عباس شرکت داشتم به دوستان خوبم درود میفرستم .شما را با افتخار لینک کردم .
سلام طیبه عزیز. این بیماری قند چقدر تلخ است و پیش از این هم در شعر تان دیده بودم .
این بند را خوشم آمد ( در موازنه ی نمک وچشم دختران )
سالم بمانید وشاد
همه چیز در این اتاق 103 است طیبه !
با عینک پدرم
کلاس چیپس و شیمی
در موازنه ی واکنش نمک و چشم دختران
واکنش فیزیکی زنگ آخر
با پسرهای در کوچه ی پشت است.
چند بار خواندم .حتی نانوشته هایت را ....سفیدهایی که متن شدند توی ذهن من !
سلام طیبه عزیز
ببخش که دیر آمدم. ولی نظر بقیه را نمی خواهی تایید کنی؟
شعر را را خواندم و مطمئن باش تنها کسی بودی که مرا وادار کرد تا دیر سر کلاس بروم و کاغذ قلم پیدا کنم و نکات شعرت را بررسی کنم...
یادم هست یک نویسنده ی انگلیسی (فکر کنم فیتس جرالد) می گفت اثری ارزش دارد که تلذذ را به معنای واقعی به مخاطب منتقل کند ولی مخاطب نداند از چه لذت برده، به معنای دیگر نتواند بگوید فلان جا به فلان دلیل فوق العاده بود.
برای باز خوانی این شعرت حالا که با تعدادی از شعرهایت همراه بوده ام باید بگویم: شعر دارای یک روایت اصلی و چند خرده روایت است. به شیوه ای که این خرده روایت ها در مسیر شعر و پشت سر هم، اتفاق نمی افتند. بلکه مانند حالت سیال در کل شعر شناورند و هر نقطه از شعر به جایی دیگر از شعر ارجاع داده می شود. این ارجاع یا در عمق و مفاهیم اتفاق افتاده و یا در پوسته بالایی و نزدیکی واژگان توچه کن:
خال روی گردن پدر ---- خالی ام از ساحل/ خالی ام در اتاق 103
تعلیق پیژامه ی آبی --- کلیه --- موج های ساحل/ موج های روی دستگاه آنژیوگرافی اتاق عمل--- قند خون مادر--- خط سفید ویژه(خط روایت)/ ( در پزشکی خط صاف نشانه مرگ است) --- رگ های بعد از مرفین --- خالی ام در اتاق 103
...
میسر روایت ها ها را دارم دنبال می کنم. به انتخاب واژگانت کاملا به جا بوده . با هم خط روایت دیگر را پی می گیریم:
کلاس چیپس و شیمی--- نمک و چشم دختران (شوری چشم دختران) --- پسر های کوچه های پشت و واکنش فیزیکی (اشاره ماهرانه به اروتیسم در انتخاب واژه های پشت، واکنش و فیزیکی) --- ناله ها و توله های سفید ویژه --- بگیر کره اسب موهای سرکش ام (همان موهای دمب اسبی و ...) ----بزنیم به سیم و پاره شود...
طیبه جان توضیح و باز خوانی دیگر اجزا حوصله تو را هم سر می برد کاش می شد این بحث ها درکارگاه یا انجمنی ادبی می شد. به هرحال ممنون از دعوتت
موفق باشی
سلام علیکم
با شعری روبرو هستم که هرگز نمی توان دقت نظر شاعر را به زبان و پتانسیل هایش نا دیده گرفت.شاعر در این موضوع حتا پا را فراتر نیز می گذارد و بردار زبان را از سطح جدا می کند و با تکنیک هایی رویایی وار به آن حجم می دهد(مانند : در موازنه ی نمک و چشم دختران...).آمیختن اینگونه ی فرم و تصویر می تواند موجب درخشش بیشتر سطر و تعلیق فراوان تر گردد.اما این رویکرد در برخی نقاط نیز به ثمر نمی رسد و در واقع شعر در سطح زبان باقی می ماند(مانند:خالیم/ازساحلی که میکوبیم/با موج پیچیده...).
نکته ی دیگری که به نظرم رسید این بود که شاعر با حذف برخی ارکان همنشینی جملات سعی در ایجاز دارد که این امر در برخی سطور نیز به اجرا در می آید. اما ایجاز تمامن حذف های با قرینه و بی قرینه نیست. گاهی افعال می توانند خود با بستن سطر و تمام کردن تصویر موجب ایجاز گردند. همانطور که در این شعر ملاحظه می گردد عدم توجه به این موضوع موجب گشته تا شاعر بیشتر سطرها را با ادات ربط(نظیر و - که - با - و...)شروع کنند و این امر تا اندازه ای هم یکنواختی را در خوانش ایجاد می کند و هم موجب افزایش طول سطرهایی میگردد که تنها به حکم تقطیع کوتاه آمده اند.
با تشکر
سلام بر شما.
سرزده آمدم اما
اما باید بگویم خوب ست که شما در این بازار بیماری ساده نویسی و سهل نگاری و چند مرحله بودن شاعران به صحت و سلامت زبان ورزی هفتادی خود مشغولید اما
اما احساس می کنم شعر قبل به سلامت تر بود یعنی وضعیت شعر شما معرف روانتان بود نه روان شما معرف شعرتان اما
اما در ادامه
و پدرم با دست شیمیایی بعد از کلاس
می زند به خال قلیه های بعد از ماهی
یاد ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی افتادم اگر چه جنگ نزدیک ست
باشید.
سلام........می خوانمت دوست.
دیر امدم اما زیباو پر اثر دیدمت مثل همیشه
درود بر شما ...سپاس از حضور و اظهارنظرتان .قطعن همینطور است نیما میگوید شعر جواب خودش را از دیگران میگیرد ...از آشنایی با شما خرسندم ....چند شعر از آثارتان در قسمت نظرها بفرستید تا در وب فراگفتار در معرض دید علاقمندان ادبیات قرار بدهم...سپاسگزارم
شعر خوبی ازت خواندم رفیقم
......................................................................
خواندیدنی شعری کاملن مبتنی بر دمکراسی ست و نه این دمکراسی دروغینی که شعارش را سیاسیون می دهند که دمکراسی راستین و هنری و نیز این ادعا که خواندیدنی ، وظیفه ی سرودن شعر سطری را از دوش شاعر برداشته و بر عهده ی خوابیننده گذاشته ، در این خوابینشگری ، به عینه مصداق می یابد . به عبارت دیگر ، مخاطب خواندیدنی "شاعر" است و مولفش – شاعر - ! این – شاعر – با شاعری که پیش از این می شناختیمش، خیلی فرق دارد و نخستین و مهم ترین فرقش ، همین که مولف خواندیدنی دست کم باید "دوکاره" باشد ؛ یعنی هم شاعر و هم نقاش ، هم شاعر و هم داستان نویس ، هم شاعر و هم فیلم ساز و ... !
..
..
..
پاره هم حرف دارد !
بله، می خونم شعرا رو.
ببین، توی بحث تفنگ و ماشه، کل حرفی که من دارم اینه که آدم نباید بی چون و چرا تابع چیزی باشه. حالا این چیز هر چیزی که می خواد باشه. ما ها هیچ وقت نمی تونیم تاثیری که اعمال و رفتارمون روی تمام دنیا می ذاره رو ببینیم. پس باید خیلی با دقت رفتار کنیم.
بعد خیلی صادقانه باید بگم من از شعرهات فقط چیدمان واژه ها رو می فهمم و درک می کنم. معنی اصلآ به چنگم نمی آد.
غیر از برجسته شدن زبان در نفس خودش اشاره های فرامتنی و بینامتنی های بالقوه هم وجود دارند که این یعنی این شعر است . هم از پرتگاه پیام دهی صرف دور شده این متن و هم شانه به شانه ی تاثیرات روانی تاریخی محیطش پیش می رود و از دچار شدن به بی معنایی مطلق فاصله ها دارد . خیلی سطرها را دوست داشتم مخصوصن که در کلیت کار نشسته بودند اما اواخر شعر آن ترکیب از دسته گل و تهوع کمی رو بود و کله ام را بگیج هم سطر خامی بود که کاش شعر به همان بکری و خود بسندگی که تا آخر پیش آمده بود تمام می شد.
سلام شاعر
اساس این کار بر پایه ی مجاورت های ذهنی ست یا همان تداعی غیر آزاد که در شعر دهه ی هفتاد مخصوصا رزا جمالی دیده میشد(ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه دم کرده ام) در این نوع کارها عناصر در رو ساخت انگار نا آشنایند اما در زیر ساخت همه از یک خانواده اند تا اسم شیمی میاید موازنه و واکنش و نمک هم می آیند
موج پیچیده-رادیوی قدیم-چهار طاق اجدادی و ترکیب های دیگر در این کار ان را از زیستمان شاعرانه ی مخاطب در میاورد بهترین شعر های جهان آن شعر هایی هستند که می شود با انها زندگی کرد
در شاعرانگی شما شکی ندارم اما...
وحرف آخر با جمال بیگ که هر چه به دهان مبارک می آید میفرماید ومعلوم نیست رابطه ی حرف نیما با این شعر را از کجایش در آورده است حرف نیما مربوط به دوره ای بود که شعر اورا استادان متحجر ادبیات باور نداشتند در صورتی که این شعر از زیبایی شناسی دوران خود تبعیت میکند و خیلی ها برایش به به و چه چه میکنند
در آرزوی شعری هستم که زندگی را با من در میان بگذارد
به بهانههای کوچک هم که شده
نام مرا ببر
به رهگذران بگو
هنوز نام این خیابان ناهید است
درود
از وبتون بهره بردم
در حضور بعدی حتما نظرم رو ثبت میکنم
میزبانی شما انتظارمه
شاد زی
مهر افزون
زیبا بود.سربزنید
شیطنت زبان و واژگان، شعر را خصوصی کرده.
اتفاقهای زبانی و کنایهها همگی زاییدهی ورودِ کلامِ شخصی شاعر به عرصهی شعرند. و این یعنی که میدانی به کجا چنین شتابانی.
مرسی از دعوتت
سلام.
به روزم
این هفته مهرداد فلاح بالاخره اعتراف کرد که شعر سطری عقب افتاده و متحجر است و گفت: خواندیدنی، نوکِ پیکانِ شعرِ فارسی است.
این هفته در لغت نامه هفته به هفته، واژه باند و باندبازی را مورد بررسی قرار می دهیم و چقدر به جا و به موقع و سروقت این واژه را مورد بررسی قرار می دهیم.
این هفته درباره اونهایی که عقده کتاب چاپ کردن دارند صحبت می کنیم و یواشکی به ریششون هم می خندیم.
و این هفته سراغ ۴ اتفاق جالب در سایت ها و وبلاگهای ادبی می رویم:
عالی و / وبلاگ جدید من mh-mortaja.blogfa.com
حضور شما را پاس می دارم
این همه شاعر خوبی که تویی چرا تاکنون مرا که خود همان توام چرا با خودت توأم نکرده بودی؟
خالی ام از ساحلی که می کوبی ام آفرین که سبک بابا شاه در قهوه تلخ و اینقدر قشنگ رعایت کردی احسنت
عباس مولانایی به روشنی برگشت.
**********************************
سلام
به روز کرده ام که به روز کرده باشم. وگرنه حس می کنم در این چند وقت به خیلی از وبلاگ ها سر زده ام و اگر توی وبلاگ خودم چیزی نمی نویسم، دلیل بر گوشه نشینی نیست.
دعوتید به یک پست کوتاه، بعد از چند ماه و چند روز...
ـ اگه گفتید دست کی بالا؟ خانوم بهار.... صد باریک الله
ـ من معنای نقد روی نقد را نمی دانم. و متوجه نمی شوم چرا شاعر نمی تواند از شعرش دفاع کند و اصلا هم به مرگ مؤلف اعتقادی ندارم! حرف های رولان بارت و میشل فوکو را هم صد بار شنیده ام، اگر کسی حرف جدیدی دارد بیاید بزند.
ـ «سفید، صورتی، قرمز »
شعر پنج اپیزودی بلند. شاعر جبران کم کاری های این دو سه ماه
ـ باز شب ها زل می زنم توی فروردین چشمانت. نوازش می کنم اردیبهشت تنت را و می میرم برای خرداد خوابیدنت.
منتظر حضور پر محتواتان هستم، برای تبادل لینک هم حتما خبرم کنید دارم پیوند ها وبلاگم را به روز می کنم
**********************************
سلام طیبه عزیز
پیگیر کارهایت هستم
موفق باشی
به روزم ودعوتید
درود طیبه جان شعر شده ام بیا به تماشام
سلام
مجموعه رباعی
"یک چای برای آدم برفی"
منتشرشد.
سلام
شعر به لحاظ برداشت ها و اشاره های فرا متنی فوق العاده پیش رفته است یک بار معنایی سیال که مخاطب را تا پایان شعر با خود می کشاند اما آنچه نتوانسته هم پای این برجستگی ها پیش بیاید موسیقی است . پیروز باشید
حظ کردم!
دست ات درست جنوبی!
کله ام را بگیج
بوق وسگ و قند خون مادرم
واقعا آدم حیر ت می کنه از اینهمه جوشش و استعداد ذاتی شما
این بار نمی دانم چه باید گفت!
سروده ام سپید و دوست دار چشم ها و حرف هایتان هستم.
مرا به نظر یاری کنید.
( طیبه عزیزم! تا حالا هر دفعه اومدم تو نت شعرتو خوندم. فقط نظر دادن راجع بهش سخته. فقط اینو بگم که زیباست و قلمت روان!)
سلام طیبه جان
این روزها بیشتر از هر موقعی هرکجا نام پدر را میخوانم اشک می ریزم. شعرت را خواندم و بشدت خلاء پدر بیمارم را حس کردم.
مانا باشی عزیزم
سلام دوست عزیز تارنمای ما با شعر بروز شد چشم به در دوخته ام تا............
سلام دوست عزیز تارنمای ما با شعر بروز شد چشم به در دوخته ام تا............
سلام زیبا بود من فکر می کنم موسیقی هم در جریان بود .
که ماهی دارد
خالی هست
و بندری
که با ماهی خال خال کلیه ها ش
کوچه و رودخانه را می رقصد ...
استفاده از حروف خ و واژه آرائی آن خود علل وجود موسیقی در زبان است... اما جاهائی حس می کنم ایراد از فواصل نگارشی باشه..
مرسی
سلام
برای من که کلاس شیمی ابن سینا را با پدر بارها به موازنه نشسته ام کمی سخت بود که به فکر خالی بودن و شدن پهلو و اتاق 103 بیفتم همیشه پرباد از موازنه و نمک و واکنش های پیاپی او و دفتری که برای او گشوده ای من هم وقتی چشمم رامی بندم صدایش را در کلاس می شنوم کلاس پر از خالی امروز.
به دیدن نیامدی مهم نیست بزن به خال قلیه ماهی های بی خیال و خال دار برای اشتهای او .
سلام کاراتون خوب بود ولی اندیشه خوبی نداشت اگه خواستین به منم سر بزنین
سلام دوست گرامی
دعوتید
به شعرو
معرفی
با احترام
دوست شاعر
سلام
با شعری تازه به روزم
منتظر حضور و خواندن نظر شما هستم
با مهر
دعوتید به معجزه ای در عصر حاضر
زنگ شیمی پیژامه ی ابی قلیه ماهی بیماری کلیه ارثی ملافه پرطاووس وهمه چیزهای مشترک.دوستت دارم خواهر خوبم و به خانواده عزیزم خصوصا پدرم افتخار میکنم.
سلام
زیبایی کارتان خوانده شد ...شعر به خودی خود زیبا بود ...اما با پوزش دلیل اینگونه تقطیع را نفهمیدم...شعر را در خوانش دچار مشکل کرده است ..........
.
.
.
و به روزم
زیبا بود اما انصافا "شعر" به نظر نمیرسید چون کاملا عاری از موسیقی بود..
تو خواهر من نیستی طیبه؟ خواهری در همین نزدیکی ها؟
مرسی طیبه جان!
خوشم اومد:
بازگرد!
به قند خون ام
درچای بعد ازظهر...
یلدایت زیبا...