اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

زنگ شیمی

 

 

 روی گردن چپ پدرم

که ماهی دارد

خالی هست

و بندری

که با ماهی خال خال کلیه ها ش

کوچه و رودخانه را می رقصد  

  

خالی ام از ساحلی که

می کوبی ام

 با موج پیچیده از رادیوی قدیم

توی چهار طاق اجدادی

با صدای دقیق  پدرم

روی ملافه ی پرطاووس.

در تعلیق پیژامه ی آبی

و نصف کلیه ای که از پهلو رفته است.  

 

با عینک پدرم

کلاس چیپس و شیمی

در موازنه ی واکنش نمک و چشم دختران

واکنش فیزیکی زنگ آخر

با پسرهای در کوچه ی پشت است.   

و پدرم با دست شیمیایی بعد از کلاس

می زند به خال قلیه های بعد از ماهی !

باز گرد!

به قند خون ا م در چای بعد از ظهر

وتعلیق طاووس در بند رخت. 

  

این سگ های بوق این خط اند

این سگ های ویژه

با ناله و توله های سفید ویژه

خط روایت اند

بگیر خط و تا

کره  اسب موهای

سرکش ام

بیا تا

 یاغی ام

بزنیم به سیم وپاره شود

بوق و سگ و قند خون مادرم

که بستنی های بند ر و پل

را شیرین می کند. 

با تو  و قند

بیمارستانم

در رگ های بعد از مرفین

گلدانم

 اتاق 103 دارم از دسته گل و تهوع

تا سرم بعدی

کله ام را بگیج

ای پوست سرم

 بیا

خالی ام

در اتاق ۱۰۳