اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

دلتنگی های نقاش خیابان جهل و هشتم

از همین جا شروع می کنیم  

 

 

همین جا که شرجی و نکبت زده بالا                                                   

 

  

چاه مستراح همسایه زده بالا 

 

سلول های رکیک قهوه ای زده بالا  

 

 

فشار سرخ چراغ چهار راه رسالت  

 

موهای پر ادویه ی گرم حنایی رنگ مادر های پنجاه ساله به بالا زده بالا زده بالا  

 

درینک سر بالا  

 

هی ی ی ی موهای گستاخ که خلاف ماشین گشت  سر کوچه هوا می خورید  

 

با فشاراشتیاق  فشارمغز فشارخون فشار بازو  فشار بوسه  

 

روی تصادف چهار راه رسالت مثل تخم گنجشکی که از درخت لور می افتد  

 

به صورت جوجه ی نارس   

 

به صورت مرگ کوچک زرد روی آسفالت  

 

جوجه ی قبل از پر قبل از آسمان  

 

توی چهارراه   قبل از چهارراه   بعد ازچهارراه  

 

 

اصلا توی گور خودت بمیر توی گور دسته جمعی بچه های زلزله  

 

زن های گستاخ قرن اول طبرستان  

 

توی گور مردهای عصبانی توی جنگ  توی همه جوری بمیر  

 

تا این مرغ عشقی از بالا به پایین بیفتد  

 

 

چاه همسایه تخلیه نشود  

 

قهوه ای های بدبوی شارلاتان از منفذ های هوا بزند بالا  

 

نکبت قصه های سلینجربزند بالا فشارت نیفتد برود بدود توی کوچه پس کوچه ها  

 

باران اسیدی از تخم گنجشک ها بگذرد مقطوع النسل کند بچه ها دخترها پسرها مادرها  

 

پدر ها  

 

پدرها با پول خرد و نان تازه توی دست  عقیم   مضطرب  

 

می پیچند توی کوچه ی خانه   

 

آن جا که سه جفت چشم عقیم  رو به قاتق سفره نشسته اند و  

 

فشاراز نکبت زده بالا  

 

فشار از دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم  

 

فشار از چاه خلا فشار از همسایه  فشار ازدکه های پاتیل شبانه  

 

فشار از درینک های روزانه   

 

قرص های عصرانه  

 

قرص های شبانه  

 

قرص های صبحانه  

 

  

قرص های ...