اگر مجبورم
اگر رگم
همین است
جثه ی من
لغت موران است و
یک پیت نفت
که در بوی فرّارم
خیابان انار و نخاع معیوب
می گذرد.
در سرم تفنگ است و کدئین
تا تپه های زرد تبّت
از هوش وحشی گوزن
به تپیدن بیفتد
به خون نازک گوزنی
که جغرافی را دور می زند
و مرز و ناحیه و نژاد را رقم .
اتفاق کدئین
باید که بیفتد در بدن
تا از جثه ، لغت را برداری
از کمر نخاع و
از انار
رگم را.
بندر را به تو می دهم
اگر مجبورم اگر
سرم نفت و
تنم باد است
قافیه را می برد
تا درّه ی کف آلود هلیل.
اگر مجبوریم
شهر را قسمت می کنیم
با چراغ و چهار راه و سوت و بوق و
گدای نژاد نزدیک و دور
دو راهش برای سوت و رفتن و گدای نزدیک
دو راهش برای بوق و آمدن و گدای دور
قسمت می کنیم
هوش نفتی و
کیسه خواب تبّت را
تا تپه ها از زرد بگذرند
زرد از صورت لزوم
و قافیه از هلیل...
ما به جلگه می رسیم
به فرآیند برنج و علف
به شکل باز درّه ها
و در سرعت بالای سفر
به هوش هم می رسیم
در را از پیت بر می داریم
بسوزد یک جا
بندر و رگ و انار.