اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

عشق امیر کاستاریکایی

 

 

 

از اول قرار نبود این گلوگاه ِبلند از کمر تو رد شود 

 

اتوبوس های بین شهری از شقیقه 

 

ماموت های ده چرخ از کمرکش تو بگذرد 

 

اصلن مگر تو جاده بودی به راه سیرجان که باید به تو می رسیدیم ؟! 

 

مایعات بدن بودی اگر تو هفتاد درصد آبی من تمامن رودخانه ی شورم روی بُش ِ بالش ها 

 

تو مگر باکس ونستون ما بودی که دل توی دلمان می ریخت توی پوتین های بازرسی؟! 

 

مگر مارک سیتی زن بودی که چسبیدی به مچ لاغر مادرم وقتی سی ساله بود و 

 

موی سیاه بلندش دُشک های نُه بچه را طی می کرد به سمت دشک دو نفره اش؟! 

 

نه ، خدا وکیلی مگه چی از ونستون کم بودی؟ 

 

چی از سیتی زن؟ 

 

چی از ماموت؟ 

 

چی از گلوگاه ؟ 

 

که همین طور پاپتی می پری توی این هفتاد درصد مجنون؟! 

 

که بگویی تو هم بلد بودی از قرص ها بلند شوی با مچ لاغر و قد بلند؟!

 

تو مگر بچه های مادرم را زاییدی

 

که تا کمر توی دیسک فرو رفته بود و

 

با فشار هفت از زایشگاه بی مسمای شریعتی می آمد؟!

 

حتا یک عکس ناقابل از موهایش بلند نبود توی عکس رنگی کمر!

 

نه ! قرار نبود توی این ایستگاه

 

عشق از موهای کسی بلند شود

 

به کافه برود

 

رشته های فالوده از کاسه سر بکشد

 

هنوز از کاسه دو تا رشته ی فالوده از بندر مانده تا

 

این اتوبوس شهر را بشکافد

 

از رفاه نسبی میان سالی

 

از سیگارهای قوز کرده توی رگ های قلب

 

از دشک های نازک

 

از بوی اگزوز سفر توی ترمینال    بگذرد

 

علی الحساب به معرکه بگو

 

بیا همین جا بگیر

 

توی همین عروق آخرای این سفر

 

که قرار است گلوی تو توی گلوگاه آخر

 

مثل عشق های سینمای امیر کاستاریکا

 

با هندل دست و خر

 

از مرز بگذرد.

  

                                                                              طیبه شنبه زاده – خرداد 92