اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

اکنون من

طیبه شنبه زاده:شعر،حرف،مکث...

پس آهسته باش با پلنگ

 

 

پس آهسته باش با پلنگ

که از تب موها بالا می رود

سرگردان در یقه

 حالا کوه از سر می ریزد

پلنگ پایین می افتد

در جمهوری کامل بدن . 

با من رودخانه را بپیچ

که اتفاق

افتادن پل از دست من است

با من بچه های افتادن

با من خودکشی دسته جمعی نهنگ فارسی

با من کمی اعصاب است و قرص 

پس پله باش تا یکی یکی بیایم ات

کفش بر قفسه ی سینه ات برقصانم

پس پله باش تا بریزم

مغزی که در انحصار جمجمه ی اجدادی است 

ای قرص بعد از تفاهم !

ای جانور مغزی !

پلنگ با تو دور می زند

پلنگ در گردن تو باز می شود

آرام می شود اقیانوس

رقص با نهنگ تو زیباست

به وقت کوه

که از سرزمین من شره می کنی

 روی چشم مرده ی نهنگ

و ساحل به تب نزدیک است

و قرص ها

به چربی مغز.