وضعیت کفشی است
با فیگور سرخ توی راهرو
باز می کنم لامسه را بر کلید چراغ
در تخت پیچیده سرت از من
روسری ایستاده در مرکز سر درد
کنارم خواب نیست
کنار می زنم ملافه به پایم خسته است
تیر می کشد
سرت را درد میان انگشت متورم
می خواهم به لاله زار ببرم
خوابت بودم که زنگ زدی ساعت 3
باز کردم سرت را از تخت
پریدیم توی کفش ها که به هم ریخته راهرو را
با بوی سرخ .
خیابان کسی بود برای قدم زدن توی شلوار جین
عاشق بودی روبه روی دکه
بوسه می آمد به دست
باز می شد ویترین کج و کوله ی نشریات .
گوشه ها روسری بودند
عرق بودند
دست بودند
تو یک کلمه شاعر بودی
در بستنی تریا مزه می دادی.
وضعیت کافی می زند حالا
مو هایم بس است حالا
کفشم در خیابان داستان تازه ای است
می ایستم
کفشم آینده است
ماضی ام رفته سر کوچه ساندویچ بخورد
خوشحال باشد در وضع حال .
کفش از پا گذشته است
از موهایم نمی ریخت رفته است
روز است
بچه نداشتم
فقط مو هایم در شانه می روند به وضعیت خراب
نا مطلوب هر کجا که بود
ما نبودیم.
سلام مهربان . مرسی از کلیک رنجه ات . شما را در کنگره ی شعر به خاطر دارم و شادم از دیدار مجدد در فضای مجازی . شعر شما را خواندم . رک بگویم که در وهله ی اول تصنعی بودن کار مرا پس زد و مقطع بودن زبان شعر و ذهنی بودن تعابیر احتمالا این حس را تقویت کرده است . دوست دارم از شما بیش تر بخوانم . شاد باشی
متقابلن لینک می شوید
با درود و سپاس
سعی شما در چینش کلمات و زبان شعر بدون مقطع در کل شعر اینطور می رساند که با فراغ بال در هندسه ی این شعر کوشیده اید . چون بظاهر دلتان نیامده سطری را از این بازی زبانی دور نگه دارید و آن را به حال خودش رها کنید که در سادگی پیش برود اصرار شما بر اینچنین آرایشی آن را تصنعی می رساند .مخصوصا سطرهای پیچیده سرت از من و سطر بعدی و همچنین سطر گوشه ها روسری بودند اینها شعر را گیج تر کردند .البته من خودم این بازی را دوست دارم و این هنجار گریزی را و خوانش چنین شعری تا جایی که دست شاعر را رو نکند دوست تر می دارم و توصیه ام این نیست که این کار را انجام ندهید بلکه بطور منطقی پیش بروید چون این شعر از سطرهای زیبایی برخوردار گشته مانند ابتدای شعر که خوب شروع شده تا سطر سوم که زیباست حس لامسه ای بر کلید چراغ ..بقیه پاراگراف اول خوب ننشسته . در سطر می خواهم به لاله زار ببرم مفعول در هیچ جای شعر دیده نمی شود و سطری ست که معلق مانده و بی هیچ کارکردی . خیابان کسی....و وبسیار سطرهای زیبا در این شعر است ...تندرست باشید .... شما را در لینک قرار می دهم...
باسپاس از لطف وفرصت و دقتی که بر من داشتید
هوای داغی توی سرمان است
هوای داغ توی سر کی نیست؟
سلام طیبه جان
نمی دونم شعرت سخت بود چند مرتبه خواندم سطر به سطرش .منو یادکسی انداخت .
سلام مهربانم.شعرت پر از حس بود و حس بود و حس.من از شعر چیزی نمی دانم.ولی با خواندن شعرت من به گذشته رفتم. عشق را احساس کردم.درد روح و جسم را چشیدم.تا جاییکه موهایم هم درد گرفت و ریخت.کفش تعبیر قشنگی است از رفتن و یک جا ننشستن تو.دستمال بسته بر سر هم دیری بود که با استامینوفی جایگزینش کرده بودم.
سلام
ممنون که به من سرزدین و اینکه این شعر شما سرشار از سطرهای خیلی قوی ومعنادار بود وهرکدام می توانست برای خود آغاز شعری باشد من اساسا از اشعار معنا دار لذت می برم موفق باشین بابت لینک هم سپاس
شما نیز لینک شدین
برای خوانش دعوتی
عـــــــــالی ! عالیه !
سلام
پس از روزها و ماه ها
مصطفی رنجبر به روز است
با چشمانی برای گریه کردن
با شعری پیشکش ساناز بهشتی
ـ هرچند همدیگر را ندیده باشیم اما عزیز است برایمان
ـ اشک می ریزم برای خودمان که می میریم و تنها در گوشه ای شاعری می مانیم.
ـ پاهای تو زیر آوار پیدا شد / چشم ها و خنده هایت حتی!
- من اما / زیر پوتین نظامیان / پای شعرهایم قلم می شد
در «خروس خوان یک شغال»
به دیدارم بیا که سخت منتظرم.
سلام
فکر میکنم تغیری در شعرات در حال شکل گرفتنه زمان را سیال کردی یعنی یک نوع گردش حال در آینده و گذشته . باید بسیار بخوانمشان.
من همیشه اینجا میام چه خبرم کنی .درک شعرت زمان میبره
دوست داشتم شعرت رو!
سلام طیبه جان!
چقدررنگ قرمزبه تو میاد.
دیگر اینکه دلم برات تنگ شده ،پیدات نیست!
وآخرباید با شعرت بیشتر همخوابه گی کنم .
سلام
با یک شعر تازه به روزم
لطفاَ به تارنمای من سر بزنید
نظر بدهید.
با مهر
وقتی خوندنم تموم شد مکث کردم و برگشتم، دیدم احساست کردم انگار دنبالت راه افتاده بودم .
کجا بودنت را فهمیدم به کجا رفتنت را نه...
سلام خانوم شنبه زاده
ممنونم از حضورتان و همچنین از لینک کردن، متقابلا شما را لینک کردم، اگر به روز کردید حتما خبر بدهید. همین طور شعرتان رو با اجازه سیو کردم و بعدا مزاحم می شم!
در ضمن متوجه هستم که توضیح شعر از سوی شاعر پذیرفته نیست ولی از آنجا که شما به فضاهایی که در شعر من کشف شده رسیدید، باید می گفتم که «چاقو های بزرگ» که اشاره کردید اسم شعر و پاشنه آشیل شعر است که برای کارکرد سورئال در شعر بر وجود آن تاکید کردم و همچنین فکر می کردم قرینه ی فعل کوبیدن، برای دریافت «میخ» و تناسب آن با قاب عکس کافی باشد.
به هر حال باز هم منتظرتان هستم
سلام
ممنون ازآمدنت
این چهارشنبه بیاین انجمن با صذای خودتون برامون بخونین
درود.
زبان شعر و نوع تعبیر ها جالب و دلنشن اند.
موفق باشید.
سلام.ممنونم از نظرهای خوبت واز حسن توجه ات
باید سر فرصت همه ی کارهایت را بخوانم
متقابلا ودر نهایت احترام لینک می شوید
سرکار خانم طیبه شنبه زاده
با احترام شما را به گردهم ایی نقد و بازخوانی شعری از" علیرضا لبش" دعوت می کنم .نظر شما پرتوی است که مسیری را روشن می کند.
سلام عزیز
گشت و گذار خوبی در این شعر داشتم. متشکر
زبان و شعر باهم یکی نیستند. یه سمت هم می روند. درست است که زبان حرکت عادی شعر و سطرها را قطع می کند اما اگر نتواند حرکت دیگری را ایجاد کند کار اصلی را انجام نداده است. کارکرد زبانی در این موقعیت است که در جهت شعر نقشمند می شود. به عبارتی قطع های زبانی را وصل شعری به سرانجام می رساند.
سلام قرار بود دو تا بال برام بیاری
شعر من با صدای پریا کشفی
با پادکست
به روزم
شعر خوبی نبود...
ممنون از فرصتی که گذاشتید
برای خوانش دعوتید
سلام
آنچه در تماشای اغلب نگاههای کامنت گذار کلن یا نسبی ناخوش امد نقص پیدایی است که مجال تحلیل باقی مولفه های شعرت را نمی دهد. بعبارت دیگر اشکالات اثر از بزرگ به کوچک به چشم می ایند و تا موردی به وزن ، تصنع و ساختگی بودن برخی بازی زبانیها موجود است چشمی بر دیگر موارد احتمالی زوم نمی شود.
گفتم که تصور نشود فرق این کار با یک اثر خوب هنری فقط در اشکال برگرفته ی دوستان است.
اما اینرا هم بگویم که شاخصهای مثبت اثر و ظرفیتهای نموده شده آنقدر هستند که صاحب نظری را به طمع التذاذ انداخته و استعداد نهفته در پس این شعر را ( علیرغم وجود ایراد هایی ) دریابد.
به امید خوانشهای مکرر ( با سپاس از افتخار لینک) شما را پیوند می زنم به فهرست منابع فرهیخته ام.
سلام خانم شنبه زاده عزیز
خوشحالم از آشنایی اتان.ممنون از تحلیل خوبت از شعرم.تتابع اضافات همیشه فضای شعر را سنگین می کند با شما موافقم .اما این شعر یک جورایی برایم شخصی بود که دلم می خواست همینطور باشد.راستش خودم از این ترکیبات بد جور لذت بردم.اما از دقت شما هم ممنونم.اما شعر شما رو هم خوندم.راستش علاوه بر حرف های خواجات عزیز در روایت کار هم گسستگی زیادی بود و کار روان و یک دست نبود.اما بعضی سطرهایتان را خیلی دوست داشتم.مخصوصا از کفش از پا گذشته تا آخر...
بازهم بیایید.
شماره هفتم دیگران منتشر شد
با گفتارهایی از: مسعود احمدی) اینها نمایندهی شعر امروز ما نیستند )– حافظ موسوی( دههی هشتاد شعر و چهرهی شاخص ندارد) – مهرداد فلاح ( باید از کتاب خوب فراتر برویم – نقد کتاب آفاق شوهانی در کانون ادبیات ایران )
و آثاری از: سیمین بهبهانی ( ماه، سهم غزل پردازان نیست – نگاهی به شعرهای علی باباچاهی ) – کوروش همه خانی ( شعر )- ابوالفضل پاشا ( شعر) – ایرج صف شکن ( شعر ) – لیلا صادقی ( تفاوت ساختارهای دلالتی در اَبَر داستان و ابر شعر) - مهرنوش قربانعلی( شعر ) – مهدی مرادی ( شعر ) – حمید تقی آبادی ( مسئولیت کلمه در شعر معاصر ) - حسین فاضلی( شعر ) – داریوش معمار( این جنّ جنوبی – نقدی بر دفتر شعر فرزاد آبادی ) – مزدک پنجه ای (دیکتاتوری در شعر دههی هفتاد ) – ناما جعفری ( چاقوهایی که در آب می مانند برای روز مبادا – بیژن الهی ) سعیده اصلاحی (بیسیمها از خبر ... خبر دارند – نقدی بر دفتر شعر فرهاد کریمی )
در بخش قفسه ، کتابهای الهه رهرونیا ، مهرنوش قربانعلی و پژمان الماسی نیا معرفی شده است.
صاحب امتیاز ، مدیر مسئول و سردبیر: کورش کرم پور
------------------------------------
به زودی جهت دسترسی آسان دوستان به دیگران در کرمانشاه یک کتابفروشی معرفی می گردد.
با نظر آقای خواجات موافقم
اما کار خوش حسیه
لینکت کردم
به روزم
شاد باشی
شعرتان هنرمندنه است.
دعوتید به خوانش راه به روایت عاشق نابینا
از آشنایی خرسند شدم . اجازه تبادل لینک می فرمایید
دوستدارتان راه به روایت عاشق نابینا
sepehreafghan.persianblog.ir
اگر سعید آرمات ، احمد کارگران ، عقیل دادی زاده در اول مرداد ماه متولد نمی شدند
به روز شدن ماهی بالی پس از پنج ماه
در نظر سنجی انتخاب بهترین نشریه محلی هرمزگان شرکت کنید
http://www.monj.ir/index.php?option=com_poll&id=20:1389-03-01-08-34-15
برای خوانش شعر دعوتید
سلام!
از کاراتون خوشم اومد. همون مضحکه شیرین فعل !
با " پاشنه، برگ، پائیز" به روزم.
باعث افتخاره اگه نظر بدین.
منتظرم!
سلام و درود
مدایح بی صله به روز است
و شما به غفلت رنگین یک دقیقه حوّا دعوتید.
با احترام[گل]
درود.
با دو شعر کوتاه به روزم.
و شما دعوتید.[گل]
وضعیت شرجی است
با دست های تو که می چرخد برای باد
و عرق
مهربان و شرمسار
از گونه های تو
سر می کشد به زیر
سلام خانم شنبه زاده.ازکارلذت بردم.هرچند لغزشهایی داشت ولی سرشارازسطرهای زیبا بود که ازظرافت برخورد شما بازبان خبر می دهند. به من سری بزنید با دو خون به روزم. جاوید شاد
خانم شنبه زاده دوست داشتم حالا که می بینمت شنبه باشد اما من جمعه به دیدارت امدم یک روز قبل از نام خانوادگیت
خوشحالم دیدمت وزیبا خواندی وبه زیبایی درک کردم تصویر کارتان را فقط بگویم بانظربعضی از دوستان درباره کارتان مخالفم چون کار خوبی بود به جهاتی که بعدا عرض می کنم فرصت باشد سرمی زنم شما زبان محکمی داریدموفق باشید منتظرم دیدارتان را
salam
weblage khobi darin tabrik migam
bemanam ye sar bezan khoshal misham
bb
پنجمین نقد هم بر یک دقیقه ی عصر نوشته شد:
چند ساعت شعر در یک دقیقه عصر/ به قلم حبیب شوکتی نیا از دزفول در وبلاگ سطر هشتم و دلپرسه
سلام بر شما
فکر می کنم حق مطلب را خانم سرانی و آقای خواجات ادا کردند
من نیز فکر میکنم
هر کارکرد زبانی و افزونه ای باید در سمت و سوی شعر باشد
مثلن من این سطر فروغ را اوج کارکرد زبانی می بینم در حالی که نامحسوس به نظر می آید
من از تو می مردم اما تو زندگی من بودی
خوشحال می شوم در مورد من نیز نظر بدهید
باشید.
سلام به روزم
فرهیخته ی گرامی سرکار خانم طیبه شنبه زاده
از شما دعوت می کنم در گفتمان تئوریک پیرامون ژانر خواندیدنی شرکت و نظر روشنگر خود را به دوستداران نوپای شعر و ادب حوزه ی مجازی هدیه فرمایید .
با کمال احترام و دوستی
عه تا
ممنونم دوست عزیز!
سلام
پروفایلتون رو خوندم . مگه بنرعباس کوه نزدیک داره ؟
سلام ودرود بر شما دوست عزیز
جالب بود و قابل تامل
خواندم واستفاده کردم
شما را به خواندن دو غزل دعوت می کنم
در پناه حق
برای خوانش دعوتید
لینک شدید