به هر کجا که آن پاهای بلند
وهر کجا که سم اسب های راضی از علف اسفند
به هر کجا که برود دست کشیده ی آن آب
این بخش تن با بوی انجیر تمام نشده است
که مثل باد ازجانب اطراف می آیی بالاخره
با بویی از قد بلند
وقطعه ی بهار.
به یک قسمت نیمه ابری متمایل بودیم از پنجره
همین جوری
به ابری که گرفته بود نزدیک چشم
به کمی روشن شدن هوا از قدم زدن
مثل ابتلا به مسیر سی سخت درفصل بارندگی
به مادرم گقتم :مادر شدن آمده بهم با دو کیلو اضافه وزن در جغرافیای بی خوابی؟
این توحش لب های بر آماسیده تا کی؟ تا کجا؟
به بخش دوم تن معترفم
روی روشن شدن رادیو از گوش بغل
روی مرکزیت اجسام پودر شده ی اطراف
این خودم مثل خودم مادریم.
سلام دوست من هر روز چند بار یه سر میام اینجا ولی خوب کم مینویسی متاسفانه دست خالی بر میگردیم
چندبار شعرت رو خوندم خوشم میاد که خوب زنانه مینویسی
و احساسات رو بیان میکنی.موفق باشی
ردیف بود!
خیلی خوشم اومد.
مرسی .من با اجازه لینکت کردم تا بعد
از بوکفسکی خوشم میآد زیاد. حرفش سنده.
در مورد داستان هم واقعآ مرسی به خاطر نظرت.
من یه زمانی معتقد بودم شعر اصلآ ادبیات نیست. زبانه در پیراستهترین شکل ممکن!
شعر فضای ابری و مه آلود دارد که البته با توجه به جو موجود، مطلوب کار هم هست، ولی یک جاهایی را متوجه نمی شوم که شاید اگر باز می شد و ملموس تر نگاه به آن،بهتر می بود. «روی مرکزیت اجسام پودر شده ی اطراف»،«به بخش دوم تن معترفم»؛ شاید این کار باید ادامه پیدا می کرد و فضاها و مه آلودگی شان کنار می رفت..
ممنون بابت شعر...
دوست گرامی با درود.
با یک پست جدید با عنوان: «هرمزگان و سایه یک جنگ ویرانگر در خلیج فارس»٬ بروزم.
استدعا دارم حوصله داشته باشید و آنرا بخوانید.
موفق باشید.
همه چی با هم باید باشه، سرجای خودش، اما نه صاف باید جای کج باشه نه کج جای صاف...
خیلی قشنگ ولطیف بود.مرسی
من عاشق این کارتونم
باور کنید همیشه زمزمه ش می کنم